گل پسرم ماهانگل پسرم ماهان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

به یمن آمدن ماهان کوچکمان به زمین باآسمانی ترین آرزوها

پنج ماهگی عزیز دلم

عزیز دل مامان  ماهگیت مبارک ماهان جان امروزدقیقا ٥ ماه میشه که خدا تو را به عنوان بهترین هدیه برای ما فرستاد. عزیزم ..... نفسم ..... انقدر حواس پرت و بازیگوش شدی که وقتی دوروبرت شلوغه حتی کامل شیرنمیخوری برا همینم تو چکاب5 ماهگی که با بابایی بردیمت بهداشت خیلی وزنت اضافه نشده بود ؛وزنت ٧کیلو و ٣٠٠ گرم بود که گفتن باید تقویت بشی و زیاد شیر بخوری تاتپل یشی پسر قشنگم .   عشقم نمیدونی وقتی اون دستای قشنگتو تو دستام میگیرم و به اون چشای نازت که مثل دریا میمونه نگاه مکنم یادم میره کی هستم و کجاهستم حس میکنم همه دنیا مال من شده و ه...
6 بهمن 1392

3ماهگی ماهان جون

پسرم در تاریخ ٤/٩/٩٢ سه ماهه شد . وزن پسرم در سه ماهگی ٦کیلوگرم و قدش ٥٩ سانتی متر.میبوسمت عزیز دلم. امروز با شکوهترین روز هست، روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد، به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی سه ماهگیت مبارک جون مامانی.          اینم چند تا عکس از عزیز مامان و بابا در سه ماهگی تنبیه ماهان کوچولو  به خاطر خوردن دستاش   عشق من در حال خوردن دستای کوچولوش  فدات بشم عشق مامان ...
4 بهمن 1392

عکسهای کچلی عشق مامان و بابا

بعد از غذا هیچی به اندازه دو تا آروق بزرگ و بعدشم یه خواب نازنمی چسبه   ما که ژستمونو گرفتیم خوش ذوقاش بیان عکس بندازن لطفا ساکت ، مزاحم نشید می خوام وبلاگمو بروز کنم حالا یه عکسه توپی هم اضافه کنم به وبلاگم   ...
4 بهمن 1392

دو ماهگی عشق مامانی

عشق مامان در تاربخ ٤/٨/٩٢ دو ماهه شد . با وزن پنج کیلو و نیم و قد ٥٦سانتی متر. فدات بشم ناز پسرم. ماهانی من الان دیگه می خنده برا مامان و باباش البته اولین خندیدنت ٢٥/٧/٩٢ بود. قربون خندهات برم. البته تو این ماه تو دیگه من و بابایی رو  می شناسی و یک کمی بادستات باری میکنی . راستی دو ماهگیت مصادف بود با ایام محرم اینم عکس دو ماهگیت در ایام محرم شعر مرتبط با محرم خرد بودم کوچه ها را دیده ام آتش نامردمان را دیده ام با برادر در پس دیوار و در اشک های مادرم را دیده ام در نبود مادرم بابای من ناله ها فریاد هارا دیده ام روز های بی قراری میگذشت مسجد و محراب و خون رادیده ام باز هم در کوچه ها در پشت در کودکان و کاسه هارا دید...
4 بهمن 1392

کارهای ماهانم در چهارماهگی

پسر تابستانی من الان 4 ماهش تموم شده و رفته توی 5 ماهگی واي خدا فكر كه ميكنم و يادم مي افته كه چقدر كوچيك بود و الان ماشالله چقدر بزرگ شده خدا رو هزار بار شكر ميكنم راستي الان پسرم خيلي قشنگ مي خنده حتي بعضي وقتها با صدا میخنده.   ماهانی مامان می خوام از کارات تو این روزا بگم تازه این روزا یاد گرفتی دستاتو به هم نزدیک کنی و بهشون نگاه  کنی با دستات بازی کنی میتونی دستاتو به طرف اسباب بازیهات درازکنی و به صورت ما نگاه کنی و به حرفهامون گوش بدی -  با چشمای قشنگت اسباب بازیاتو دنبال کنی - تلويزيون نگاه كنی - آهنگ گوش بدی- بابا مامان و صداشونو بشناسی - بعضي وقتها هم که باهات بازی میکنیم می ...
4 بهمن 1392

ماهان و مسافرت

ماهانم..... نفسم ........ عزیزم............ این هفته ای که گذشت هفته خوبی برای تو بود به دیدن باباجاجی و عموها رفتیم و حسابی به تو خوش گذشت آخه همش تو بغل عموها و مامان حاجی بودی و میگشتی تقریبا ٩روزی اونجا موندیم و یک شب هم خونه عمه رفتیم که نتونستیم زیاد اونجا بمونیم . عزیزم خونه باباجاجی یادگرفتی از خودت صداهایی در بیاری و با صدات بازی کنی(قربون اون صدات برم گل پسرم).   این روز ها که به پنج ماهگیت نزدیک میشی ، به یاد روزهایی که گذشت ..... وبزرگ شدی خدا را شاکرم .   کارهای با مزه تو تغییر بزرگی در من به وجود می یاره من بهترین هدیه را از خدا گرفتم تا شاد زندگی کنم .... این هم یه عکس از ع...
4 بهمن 1392

کچل شدن ماهان جان

عزیز دلم امروز (٢٩/١٠/٩٢) که روز ولادت حضرت رسول اکرم (ص) و امام جعفر صادق است تصمیم گرفتیم توی این روز خوب و عزیز موهاتو کوتاه کنیم تا (کچل بشی) منو بابایی تو رو بردیم طبقه پایین خونه بابا بزرگ و با کمک بابابزرگ و مامان بزرگ و بابایی موهاتو با ماشین صفر زدیم حالا شدی یه آقا پسر کچل (فدات بشم عزیز مامان ) .  گریه هم فایده نداره انگار چاره ای نبست جز اینکه تسلیم بشم تا کچلم کنن نه.نه.نه من نمیخوام کچل بشم ...
4 بهمن 1392
1